نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

نازنین زهرای ما

شیطنت های تو

امروز واسه به روز کردن وبلاگت طبق روال همیشه کامپیوترم و برداشتم و گذاشتم توی ماشین اومدم خونه مامان جون تا با اینترنت پر سرعت دایی حسین بتونم آپ دیت کنم. آخه دایی حسین وقتی میره لپ تاپش هم میبره مجبورم کامپیوتر خودم و بردارم بیارم.موقعی که کامپیوترو گذاشتم روی میز دایی حسین دیدم خیلی صدا میاد. یه دفعه دیدم یه خودکار از کیس اومد بیرون. خودکار و برداشتم و گفتم شاید اشتباه میکنم خودکار روی میز بوده نه توی کیس کامپیوتر.وقتی کامپیوتر و روشن کردم دیدم نه واقعا صدای کیس کامپیوتر عوض شده کامپیوتر و خاموش کردم و کیس و باز کردم دیدم به به... کامپیوتر خونه ما شده محل قایم کردن گنج های نازنین زهرا . دو ، سه تا از وسایلی که خیلی دوست داشتی و ی...
16 ارديبهشت 1392

شیطنت های تو

سلام مامانی میخوام یه کمی ازت شکایت کنم . این روزها واقعا داری خستم میکنی. البته چیزی از دوست داشتن من کم نمیشه من همیشه عاشقتم . اما انرژی زیاد تو داره دیگه از پا درم میاره. به هر کی میگم یه دختر ١٧ ماهه دارم که از دیوار راست بالا میره باورش نمیشه تا وقتی میبینتت . آخه کدوم نینی ١٧ ماهه ای از کشوها و کابینت ها بالا میره که تو میری؟ کدوم نینی ١٧ ماهه ای دست تو چشم مامانش میکنه که تو میکنی. کدوم نینی ١٧ ماهه ای پشتیهای خونشون و بلند میکنه و جابجاش میکنه که تو میکنی؟ مامانی خیلی زورت زیاده. یادمه یک سالگیت هندونه بلند میکردی و جابجا میکردی. این روزها وقتی سه تایی باهمیم و تو شیطونی میکنی  من و بابایی هم خندمون میگیره هم حرصمون میاد. همه ...
16 ارديبهشت 1392

دومین بهار زیبای ما با تو

سلام  همه ی زندگیم. خیلی دلم واسه نوشتن توی وبلاگ تنگ شده بود. من ننوشتم اما هیچ کدوم از دوستای وبلاگیمون هم نیومدند سراغی از من و تو بگیرند . اشکال نداره اینم رسم دنیاست دیگه.... کلی حرف واسه گفتن دارم. خیلی اتفاقا تا حالا افتاده که بهت نگفتم اول اینکه بالاخره تونستیم بریم و عکس آتلیه ازت بگیریم اینم عکسها:   ******************* ******************** ******************** البته کیفیت عکسها خیلی از اینها بالا تره اما برای اینکه بتونم نشون بدم توی وبلاگت کیفیتش و پایین آوردم. دومین اتفاق مهم هم دومین عیدی بود که کنار تو نو گل نو شکفته باغ زندگیمون بودیم و خیلی خوب بود. سال تحویل خونه ماد...
9 ارديبهشت 1392

اولین کوتاهی مو

جمعه هفته پیش بنا به پیشنهاد کسایی که سر از رشد مو و این چیزها در میارند تصمیم گرفتیم موهای خوشکلت و کوتاه کنیم تا مزاحم رشد جسمانیت نشه. دختر خیلی خوبی بودی اصلا اذیت نکردی. اعکس پایین آخرین عکس از موهای نوزادیت هست که چند لحظه بعدش همش قیچی شد.   زحمت این کار هم افتاد گردن عمو سجاد ( شوهر عمه زینب) . چون هم توی این کار ماهره و هم تو باهاش آشنا هستی و نمیترسی. تمام مدت هم بابا سعید با صبرو حوصله زیاد باهات حرف میزد و بازی میکرد که تو  حوصلت سر نره. حوصله تو که سر نرفت هیچ حوصله همسایه هامون هم از بس بابا سعید حرف زد سر نرفت اینم آخر کار که نازنین خانم موهاش کوتاه کوتاه شد. مبارکت باشه مام...
8 ارديبهشت 1392
1